گم شدم در وادی نامردمی
گم شدم در وادی نامردمی مانده ام تنها دراین سردرگمی
ای دریغا آشیانم سوخت سوخت زندگانی مفت وارزانم فروخت
آرزوهایم همه برباد رفت قصه های بودنم ازیاد رفت
هردر بازی به رویم بسته شد زندگی ازبودن من خسته شد
پیکرم ازبار غم ها خم شده جثه ام تندیسی ازماتم شده
پشت سرچاهی عمیق وسهمگین پیش رو مرداب پیری درکمین
آشیانی داشتم بر روی باد نام خود راهم دگربردم زیاد
من به هستی نقش وارون بوده ام چرخشی بی جان به گردون بوده ام
سیل اشکم ره به دریایی نداشت آه سردم راه بالایی نداشت
نقش تلخ وسرد یک نفرین منم آه بر نفرین خود آمین منم
روزگاری،روزگاری داشتم بین یاران اعتباری داشتم