یاد ان عهد که در بحر سفر می کردم
یاد ان عهد که در بحر سفر می کردم
در دل سنگ به فریاد اثر می کردم
می زدم بر سر خود مهر و گهر می کردم
خفتگان را به سر پای خبر می کردم
ای خوش ان عهد که در مصر وجود از هستی
یوســفی بود به هر جای نظر می کردم
یاد عهدی که به اکســیر قناعت ساعق
زهر اگر قسمت من بود شکر می کردم
دیدی چه ها کرد غم با دل من
رسوا دل من شیدا دل من
رسوا دل من شیدا دل من
دارد تماشا خوش با تو سودا
خارا دل تو مینا دل من
خارا دل تو مینا دل من
کرده است جانان در جان تجلی
در قطره دارد دریا دل من
رسوا دل من شیدا دل من
رسوا دل من شیدا دل من
از خاطرم برد یاد تو چندی
در خانه دارد صحرا دل من
رسوا دل من شیدا دل من
رسوا دل من شیدا دل من
روز ازل سوخت داغت حزین باد
روز ازل سوخت داغت حزین باد
اتش تو بودی سینا دل من
اتش تو بودی سینا دل من
صائب تبریزی
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۰۹/۱۸ ساعت 22:4 توسط حسن محمدی اندرود
|