ما به هم خندیدیم 

و نمی دانستیم

دزدی از باغچه ی همسایه

چه عواقب دارد

باغبانی که پی عاشق بیچاره کمین بود و دوید

لحظه ای را که رسید

سیب را دختر او دست به دهان بود که دید

غضب آلود زخود شد که چرا ؟

پهر سیبی پی دلدار کمین بود و دوید

سیب دندان زده از دست پری خورد زمین

عاشق و عشق جدا گشتن از این جرم کمین

هر دو رفتند آنروز 

خش خش گام، همان لحظه ز افکار پدر

میدهد آزارش

او در این پندار است

که چرا باغچه کوچک او ؟

سیب را لایق دلدار نداشت ؟؟

و چنین بود که او

باغ را هدیه به دلدار نمود

چون مبادا روزی 

باز هم دلبر و دلدار دگر

بهر دزدیدن سیب

در چنین لحظه گرفتار شوند

ما همه خندیدیم

و ز رفتار پدر 

همه حیران گشتیم

وصف این دلبر و دلدار چنین شد پایان 
وصل هم گشتن و در باغچه آمد باران

سراینده شعر ( علی دروگر)

توضيحات را فراموش نكنيد

تو به من خندیدی از آقای مصدق بود که بعد ها فرخزاد جواب ایشان را با شعر من به تو خنديدم ميدهد

از آنجا كه اين بين باغبان پير بي دفاع مي ماند بنده حقير شعر (ما به هم خنديديم)را از افكارم استخراج 

كردم كه همانطور كه مشخص است با واژه (ما همه مي خنديم) قضيه ختم بخير ميشود 
دوست عزیز در صورت تمایل میتوانید این جواب را با ذکر نام در ادامه بنویسید