ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران
ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینهی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت صبح ستارهباران
باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز
کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران *
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران
این نغمهی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
محمد رضا شفیعی کدکنی
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۸/۱۹ ساعت 22:34 توسط حسن محمدی اندرود
|