جای آن دارد که چندی هم ، ره صحرا بگیرم
سنگ خارا را ، گواه این دل شیدا بگیرم


مو به مو دارم سخن ها ، نکته ها از انجمن ها
بشنو ای سنگ بیابان ، بشنوید ای باد و باران

با شما هم رازم اکنون ، با شما دم سازم اکنون


شمع خود سوزی چو من ، در میان انجمن
گاهی اگر آهی کشد ، دل ها بسوزد



یک چنین آتش به جان ، مصلحت باشد همان
با عشق خود تنها شود ، تنها بسوزد

من یکی مجنون دیگر، در پی لیلای خویشم
عاشق این شور و حال عشق بی پروای خویشم

تا به سویش ره سپارم ، سر ز مستی بر ندارم
من پریشان حال و دلخوش ، با همین دنیای خویشم

شاعر: معینی کرمانشاهی