تعبیر
نه از دریا نه از رودم زمین خورده گل آلودم خیابون گرد بی مقصد که تا بوده همین بودم نه آفتاب و نه مهتابی به من هرگز نتابیده کسی جز سایه ای خسته کنار من نخوابیده نمی دونم کجا هستم کجایی از کدوم ریشه چه تقدیری تو این دنیا واسم سر بسته در پیشه شبیه ابر بارونی پر از دردم نمی بارم نشسته روی خاکستر تن رنجور و بیمارم پر از دردم پر از نفرت چرا بارون نمی باره بگو این خواب نا باور چه تعبیری به سر داره چه تعبیر غم انگیزی چه خواب کهنه و سردی عجب تقدیر نا کوکی عجب پائیز پر دردی
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۰۱ ساعت 23:30 توسط حسن محمدی اندرود
|